معنی نوعی فرم آوازی سنتی
حل جدول
تصنیف
نوعی فرم اواز سنتی
تصنیف، قضیه.
نوعی فرم اوازی سنتی
تصنیف، قضیه
نوعی فرم آواز سنتی
تصنیف، قضیه
نوع فرم آواز سنتی
تصنیف
فرم
شکل و ریخت
لغت نامه دهخدا
فرم. [ف َ رَ] (اِ) غم و دلتنگی و اندوه. (برهان). دلتنگی و فروماندگی به غم. (اسدی).
- رسیده فرم، غمگین. مصیبت دیده. اندوه رسیده:
رفت برون میر رسیده فرم
پخچ شده بوق و دریده علم.
منجیک.
رجوع به فرمگین شود. || فرومایگی. (برهان).
فرم. [ف ُ] (فرانسوی، اِ) شکل. صورت. || رسم و طرز رفتار. || قالب و نمونه. (حییم). || در اصطلاح چاپخانه ها چهار ورق دورو یا هشت صفحه ٔ یک رو است. (یادداشت به خط مؤلف). و گاهی 16 صفحه را نیز یک فرم گویند.
فرم. [ف َ] (ع اِ) دوائی است که زنان شرم خود را به وی تنگ کنند. (منتهی الارب). دارویی است که زنان به جهت تنگی موضع مخصوص استعمال کنند. (برهان). رجوع به فرمه شود.
فرم. [ف َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان بابل، واقع در شمال باختری بابل. ناحیه ای است واقع در دشت، معتدل و مرطوب و دارای 385 تن سکنه. از رودخانه ٔ ولیک و رودکاری مشروب می شود. محصولاتش برنج، صیفی، کنف، مختصر غلات، پنبه و نیشکر است. اهالی به کشاورزی و صید مرغابی گذران می کنند.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
هم آوازی
هم آوازی. [هََ] (حامص مرکب) هم آواز شدن یا بودن. هم صدا شدن. || برابری. هم سنگی:
برون ز حکمت و انواع آن که در هر باب
تو را رسد که کنی با فلک هم آوازی.
ظهیر فاریابی.
خوش آوازی
خوش آوازی. [خوَش ْ / خُش ْ] (حامص مرکب) خوش صدائی. خوش نغمه ای. خوش الحانی:
خوش آوازی ناله ٔ چنگ او
خبر دادش از روی گلرنگ او.
نظامی.
جهانجوی را زآن دل آرام چست
خوش آوازی و خوبی آمد درست.
نظامی.
فارسی به ایتالیایی
vocale
فرهنگ معین
ریخت، شکل، وضع، جامه هم شکل، چند صفحه کتاب (معمولاً 8 تا 16) که با هم چاپ شود، برگ چاپی برای نوشتن اطلاعات خواسته شده، برگه (فره). [خوانش: (فُ رْ) [فر.] (اِ.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکل، صورت، قالب،
(متضاد) محتوا
معادل ابجد
1001